آریاآریا، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه سن داره

مادرانه برای آریا

سرما خوردگي

تو سرما خوردي پسرم.سه شنبه مدام بي حال بودي و مدام ميرفتيي و يه گوشه دراز ميكشيدي. تقريبا يك روز تمام خوابيدي و من از ديدن رنگ پريده و بي حالي اين روزهات دلگير شدم. تحليل هاي مختلفي وجود داره: من: يعني اون روز كه بردمت حموم سرما خوردي؟ بابا نويد: نكنه از من گرفته؟ بابايي جون: وقتي كلاهشو عوض ميكني يه آن سردش ميشه. ماماني جون: طفلي بچه ام هيچي نميخوره! خاله جون: بيا بغلم عشقم. تو هم سرتو ميذاري روي شونه خاله و ديگه بغلم نمياي. به خاله جونت ميگي مامان . براي من علت اين حالت مهم نيست بدي حالت مهمه. سوپ نميخوري اصلا و ابدا! حليم ماهيچه برات ميپزم. نهار و شام هم نميخوري برات ماهي و پوره سيب زميني ميپزم و پاستا ...
25 دی 1393

تو كه ماه بلند آسموني

  بالاخره روزهاي سرد زمستوني هم از راه رسيد و پسرك شيرين من 14 ماهه شد آن هم از نوع ماه شب 14.آبنبات شيرين و كنجكاوي كه حالا شيريني راه رفتن را تجربه ميكند و هر روز از اين توانايي جديدش بيشتر لذت ميبرد و گاهي سعي ميكند يكي از اسباب بازيهايش را هم در اين قدم زدن شريك كند ولي معمولا انتخاب اسباب بازي هايي كه يا هم قد خودش است يا كمي از اين وروجك شيرين كوتاهتر است با دردسرهاي خاص خودش همراه ميشود و معمولا اين اسباب بازي بخت برگشته است كه تسليم اراده نوتلاي خانه ميشود حالا يا با قل خوردن يا با پرتاب شدن به مقصد مورد نظر . اما اين روزهاي مادر هم رنگ و بوي عجيب خودش را دارد . يك حس عجيب از سكون! روزمرگي هاي هميشگي كار و خانه را ...
7 دی 1393

يلدانامه

یلدا، دختر سیاه موی بلند بالا، یادگار نام وطن، میوه پائیز ایران و عروس زمستان، در راه است...او را بر سفره مهر بنشانیم و با نسل فردا پیوندش دهیم و ایرانی بودن را فراموش نكنیم...یلدایتان پرفروغ   نوتلاي مامان امسال دومين شب يلدايش را جشن گرفت. اميدوارم عمري بلند و يلدايي داشته باشد. اين روزها كه مشغله هايم به عنوان يك مادر بيشتر از قبل شده و پسركم نخستين تجربه هاي راه رفتنش را مزه مزه ميكند بيشتر هواي آشپزي و كيك پزي به سرم ميزند. نميدانم شايد دليلش دور ماندن يك سال و چند ماهه ام از فر و آرد و وانيل است.شايد هم ثبت آلبوم خاطرات پسركم انگيزه اي مضاعف به وجودم ميبخشد. به خاطر دارم در برنامه اي كه مخصوص والدين بود شنيدم كه...
3 دی 1393
1